رفتن به بالا
  • دوشنبه - 30 دی 1398 - 19:43
  • کد خبر : ۸۴۹۹
  • چاپ خبر : به بهانه سالروز تولد فرهاد مهراد

به بهانه سالروز تولد فرهاد مهراد

«فرهاد از همه بیشتر به فکر مردم بود. غصه قشر فقیر جامعه را می‌خورد. خیلی دل‌رحم بود. با این‌ حال در سال‌های آخر عمرش هیچ وقت نتوانست به آن چه می‌خواست و دغدغه‌اش بود برسد. تصور فرهاد تصوری ایده‌آل از موسیقی و هنر بود که با آن چه اتفاق افتاد زمین تا آسمان فرق داشت. […]

«فرهاد از همه بیشتر به فکر مردم بود. غصه قشر فقیر جامعه را می‌خورد. خیلی دل‌رحم بود. با این‌ حال در سال‌های آخر عمرش هیچ وقت نتوانست به آن چه می‌خواست و دغدغه‌اش بود برسد. تصور فرهاد تصوری ایده‌آل از موسیقی و هنر بود که با آن چه اتفاق افتاد زمین تا آسمان فرق داشت. او و من عاشق ایران بودیم. هیچ وقت نتوانستیم برویم و جایی خارج از این خاک زندگی کنیم؛ البته او مدت کوتاهی به لندن رفت اما برگشت. اصلاً نتوانست تاب بیاورد. نمی‌توانست جای دیگری زندگی کند و به قول احمد شاملو: «چراغ او در این خانه می‌سوخت.»

به گزارش ایسنا، این جملات بخشی از یادداشت زنده‌یاد تورج شعبانخانی ـ خواننده و آهنگساز ـ است که در سال ۹۶ برای زنده‌یاد فرهاد مهراد نوشته شد.

نامش فرهاد مهراد بود. ۲۹ دی ماه سال ۱۳۲۲ در تهران متولد و ۹ شهریور ۱۳۸۱ در پاریس دار فانی را وداع گفت. او هم می‌خواند، هم ترانه می‌سرود و هم ساز می‌زد و از خوانندگان صاحب نام راک در ایران بود. سال‌هاست که از دوران حیاتش می‌گذرد اما همچنان صدایش نسل در نسل می‌گردد و ماندگار است؛ از آهنگ «مرد تنها» بگیر تا «جمعه» و «گنجشکک اشی مشی».

صدا و ترانه‌اش از جنس جامعه بود. حزن صدایش سخت در جان می‌نشست؛ چراکه صداقت داشت و از درد مردم می‌گفت. او فقط حرف نمی‌زد، واقعا بود. آثارش را که گوش می‌دهی درکش از شعر، ترانه و موسیقی را درمی‌یابی؛ چراکه همه چیز را به خوبی در کنار هم قرار داده و ساختار خوبی ایجاد کرده بود.

شهرام ناظری درباره «فرهاد» می‌گوید: «تسلط فرهاد به صداها و آواها را نمی‌توان فراموش کرد.»

اگر فریاد می‌زد، فریادش درد مردم و از سر عشق بود. با ادبیات و موسیقی غرب هم آشنا بود و به خوبی آن را در آثارش پیاده می‌کرد. هنوز که هنوز است بعد از چند سال به تماشای برخی از ویدیوهای اجراهایش که می‌نشینی و او را می‌بینی که تنها با یک پیانو و با چه قدرت و احساسی می‌خواند و می‌نوازد، چنان از صلابت و احساس او به وجد می‌آیی که گویی در بین تماشاگران هستی.

فرهاد را به عنوان یکی از اولین‌ خوانندگان سیاسی ایران می‌شناسند. او در اوایل دهه ۱۳۵۰ ترانه‌هایی با مضامین سیاسی انتقادی می‌خواند. یک روز پس از انقلاب اسلامی صدای فرهاد در ستایش آزادی و آزادگی در تلویزیون ملی طنین‌انداز شد؛ صدایی که تا همین سال‌های اخیر و پس از مرگش هم از صداوسیما شنیده می‌شد.

شبکه‌های تلویزیونی و رادیویی در دوران ریاست ضرغامی به کرات به پخش برخی ترانه‌های فرهاد اقدام کردند که البته اعتراض همسر این خواننده را هم در پی داشت و در نهایت دادگاه به ممنوعیت پخش این ترانه‌ها از صداوسیما رأی داد.

فرهاد تا اوایل دهه‌ی ۷۰ از فعالیت هنری منع بود. تا اینکه در سال ۱۳۷۳ آلبوم «خواب در بیداری» را منتشر کرد که شامل چند ترانه فارسی و انگلیسی می‌شد. در این آلبوم او تنها با نواختن پیانویی یک اثر موسیقایی را با ساده‌ترین شکل خود ارائه داد. او در همین سال در سینما «سپیده» هم روی صحنه رفت. استقبال مخاطبان، بلیت‌های کنسرت را سه‌روزه به اتمام رساند و او میان صدها تَن خواند و شبی تاریخی ساخت؛ البته سه سال بعد کنسرت دیگری در هتل «استقلال» تدارک دید که تنها چند ساعت مانده به اجرا لغو شد.

می‌گویند که فرهاد صدای بی‌صدای مردم بود و توانست تاثیر شگرفی در موسیقی بگذارد.

مرد تنها را که گوش می‌دهی صدایش با روحت بازی می‌کند و کلمات تا عمق جانت نفوذ می‌کنند. چنان همذات‌پنداری در شنونده ایجاد می‌شود که خودش را در حال آن مردی که فرهاد از آن می‌گوید تصور می‌کند. او از آدمی صحبت می‌کند که در فقر به سر می‌برد و در هجوم سیاهی شب او را به تصویر می‌کشد. فرهاد در این ترانه کلمات را با قدرت خاصی ادا می‌کند و روی آنها تاکید دارد.

«با صدای بی‌صدا، مثل یک کوه بلند مثل یک خواب کوتاه … یه مرد بود یه مرد … با دستای فقیر با چشمای محروم با پاهای خسته ….»

از این اثر که بگذریم یکی دیگر از معروف‌ترین آثارش «گنجشکک اشی‌مشی» است. متلی قدیمی که آن را به زیبایی در قالب یک آهنگ تنظیم کرده است.

یا حتی اثر به یادماندنی «بوی عیدی» که شاید خیلی‌ها با این آهنگ فرهاد را بشناسند یا برای اولین بار با او آشنا شده باشند. این اثر که بارها از تلویزیون پخش شده، برای دهه شصتی‌ها یا حتی هفتادی‌ها حال و هوای نوستالژیک دارد. قطعه‌ای که از حال و هوای عید می‌گوید، همانند دیگر آثار این هنرمند به طور خاص به قشر فقیر جامعه نگاهی دارد و عید نوروز را از منظر آنها به تصویر می‌کشد.

از آثارش که بگذریم، گفته می‌شود که پدرش مخالف موسیقی بود. پس با مسیحی‌ها رفت و آمد کرد؛ چون در خانه‌هایشان ساز آزاد بود. فرهاد گفته است که از این آزادی سوء استفاده کرده و سازهای مسیحیان را نواخته است.

زمانی که پس از انقلاب برای اولین بار به روی صحنه می‌رود دیگر آن مرد جوان سابق نبوده ولی گویی که مردم انتظار همان جوان را داشته‌اند.

مدیر شرکتی که مسوولیت برگزاری این کنسرت را داشته است، می‌گوید: «آن شب وقتی فرهاد آمد روی صحنه همه ساکت بودند. به نظر می‌رسید کسی فرهاد را نشناخته. فرهاد موهایش سپید بود. مردم انتظار داشتند او هنوز خیلی جوان باشد. چند دقیقه طول کشید تا مردم فهمیدند، مردی که روی صحنه است، ‌همان فرهاد است. سپس شروع کردند به تشویق کردن.»

منبع: ایسنا

اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه