رفتن به بالا
  • یکشنبه - 28 فروردین 1401 - 11:12
  • کد خبر : ۱۰۹۳۵
  • چاپ خبر : قصه خلق قطعه «ماه و ماهی» از زبان خواننده نیشابوری

قصه خلق قطعه «ماه و ماهی» از زبان خواننده نیشابوری

چهاردهمین قسمت از برنامه «رخ به رخ» در شب میلاد امام حسن مجتبی (ع) به گفت‌وگو با حجت اشرف‌زاده اختصاص داشت. به گزارش خبرآوا و به نقل از پایگاه اطلاع رسانی سیما؛ در این قسمت از برنامه که همراه با اجرای چندین قطعه از آهنگ‌های این خواننده و آهنگساز کشورمان همراه بود، او داستان خلق […]

چهاردهمین قسمت از برنامه «رخ به رخ» در شب میلاد امام حسن مجتبی (ع) به گفت‌وگو با حجت اشرف‌زاده اختصاص داشت.

به گزارش خبرآوا و به نقل از پایگاه اطلاع رسانی سیما؛ در این قسمت از برنامه که همراه با اجرای چندین قطعه از آهنگ‌های این خواننده و آهنگساز کشورمان همراه بود، او داستان خلق «ماه و ماهی» را در همراهی با شاعر این قطعه علیرضا بدیع گفت و از مسیر نه‌چندان راحتی که برای فراگیری موسیقی از نیشابور تا تهران طی کرده است.

امیرعلی دانایی در ابتدای برنامه با اشاره به زمینه اولیه خوانندگی در حجت اشرف‌زاده به شهر بیرجند و صدای پدربزرگ به عنوان انگیزه اولیه عشق به خوانندگی اشاره کرد و او پاسخ داد: بله من را بردی به روزهای کودکی روزهایی که برای دیدن پدربزرگ و شنیدن صدای خوش‌شان از نیشابور به بیرجند سفر می‌کردیم. در اصطلاح چاوش‌خوانی به‌ آن می‌گویند با آن صدای گرم و دوست‌داشتنی‌اش، این احساس خوب خواندن از کودکی با من است ، احساس کردم شاید من آمده ام که بخوانم و با همین حد و توانایی حال آدم ها را خوش کنم البته که کم کم آدم به پختگی می‌رسد.

خواننده «ماه و ماهی» در ادامه از چالش‌هایی که در این مسیر از سر گذرانده گفت و ادامه داد: معتقدم سختی ها از هر کسی یک آدم بزرگتر و قوی‌تر می‌سازد. این مثل معروف که می‌گوید: هر چه نکشدت قوی‌ترت می کند… این روزهای سخت را گاهی تو انتخاب می‌کنی گاهی هم آنها تو را انتخاب می کنند.
علیرضا بدیع یک غزل زیبا دارد می گوید: عشق آمد و با شوق انتخابم کرد/ مرا که شهر کر و کورها جوابم کرد ، عشق است که تو را انتخاب می‌کند.
او در ادامه گفت: من فرزند دو معلم دو فرهنگی بازنشسته‌ام که بسیار سربلند هستند. در یک دوره‌ای انتخاب کردم که بیایم تهران. تصمیم گرفتم که سختی‌های این مسیر را خودم متحمل شوم مثل رنج و سختی کف قطارِخوابیدن از نیشابور تا تهران در سرما، یادم است از کلاس استاد محسن نفر حتی به اندازه کرایه تاکسی پول همراهم نبود و در برفی که می‌بارید پیاده تا خانه می‌رفتم و آن  روزها را تجربه کردم. ترسی ندارم و افتخار می‌کنم به روزهایی که گذشته است و امروز که نوجوان‌ها را می‌بینم، مثل یک آیینه می‌بینم که دارند تلاش می‌کنند.

اشرف‌زاده درباره عجله خواننده های جوان برای به نتیجه رسیدن گفت: واقعیتی‌ست تلخ که متاسفانه دچارش شده‌ایم. شاید مثل غذاهایی که تو ماکروفرها دارد آماده می‌شود و دیگر آن دود چراغ مادر بزرگ‌ها و خوراک‌پزی‌های چند فیتیله‌ای نیست. رسم حرمت نهادن به بزرگ‌ترها یک رسم قدیمی است که در مشقِ هنر مهمترین و پایه گذارترین قسمتِ ساخته شدن یک آرتیست در هر شاخه‌ای است. در گذشته به این شکل بود که اگر ما می‌خواستیم یک قطعه‌ای بخوانیم باید از استادمان اجازه می‌گرفتیم. برای من سال‌ها صبوری پشت این اجازه گرفتن بود.
این خواننده درباره قصه «ماه و ماهی» گفت: اصولا معتقدم هر آدمی قصه خودش را دارد. وقتی قصه آدم‌ها را می‌شنوی تازه می‌فهمی که چقدر آدم‌ها را قضاوت می‌کنی و چه اشتباه قضاوت می‌کنی چون قصه آن آدم‌ها را نمی‌دانی. پشت همه این قصه‌ها و اتفاقات در تو یک جرقه ایجاد می‌کند که تبدیل می شود به یک اثر، آن اثر برای منِ حجت می آید در موسیقی، برای تو می آید در بازیگری و اجرا و برای یک نقاش می شود یک تابلو، این اثرها حاصل قصه‌های ماست.

قصه «ماه و ماهی» و عشقی که به فراق رسید
او در این بخش از برنامه «رخ به رخ» ادامه داد: «ماه و ماهی» هم قصه‌ای دارد که هیچ کجا نگفته ام. علیرضا بدیع رفیق دیرین من که پنجره‌های اتاق‌مان در دو کوچه رو به روی هم باز می‌شد در آن دوره که به تهران می آمدیم و برمی‌گشتیم روزی بعد از رسیدن به نیشابور تصمیم گرفتیم برویم باغ خیام نیشابور. خورشید دمیده بود و صدای دل‌انگیزی در باغ خیام اشعار خیام را می‌خواند.  یک حجره فیروزه‌تراشی است که متعلق به یکی از دوستان ماست. رفتیم سر بزنیم و یک اتفاقی برای علیرضا افتاد که تبدیل شد به یک فراق عاشقانه و یک دلشکستگی برایش اتفاق افتاد و اولین بیت این غزل را آنجا اینگونه سرود: اه از نفس پاک تو و صبح نشابور/ از چشم تو و حجره فیروزه‌تراشی
اشرف‌زاده افزود: غزل با این بیت شروع شد و این درد فراق عاشقانه که در آن لحظه برایش اتفاق افتاد. آن شب تا صبح نخوابیدیم و علیرضا تا غروب آن روز این غزل را کامل کرد و شد: تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی، در بنای خیام حوض‌های کوچکی هست که کاشی های فیروزه‌ای رنگ دارد و قدیم ترها در آن ماهی قرمز هم پیدا می‌کردیم. این شعر گفت و گوی یک ماهی است بعد از آن تحول. در بیت آخر هم می‌گوید: هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم و بعد برادران بیات به زیبایی تنظیمش کردند و شد اتفاق زندگی من.

در ادامه اشرف‌زاده گفت: توصیه همیشگی من این است که آدم‌ها با شهامت بگویند دوستت دارم. حالتان با هر کسی خوب است به او بگویید تا دیر نشده و تا زمان هست. عشق و ابراز ارادت و دوستی تنها چیزی است که به تکرار قشنگ است ولی تکراری نمی شود.
اشرف‌زاده در پاسخ به این سوال دانایی که یک سفره افطار در نظر بگیر دوست داری چه کسانی همراهت دورش بنشینند، گفت: اول خانواده و عزیزانم. اما یاد یک نقاشی افتادم که در ایام کرونا منتشر شده بود و تصاویر اساتیدی بود که به رحمت خدا رفته‌اند. انگار که اینها در بهشت دور هم جمع شده‌اند و دارند لبخند می‌زنند. سفره افطار، سفره بهشتی است. دیگر آدم‌هایی که دورش می‌نشینند هم از یک جنس بهشتی و عاشق پیشه‌اند. در ذهنم اینجوری بخواهم فکر کنم یک سفره هیاتی باید بندازم که همه دورهم جمع باشند اساتیدم باشند، عزیزانم، خانواده ام و دوستانم.

اخبار مرتبط


ارسال دیدگاه